حافظه جمعی ما ایرانیان زلزله های بزرگ و وحشتناک تری را در خود ثبت کرده که از یکی از مشهورترین آنها یعنی زلزله بویین زهرا حدود 60 سال می گذرد. اما علیرغم این گذشت زمان طولانی تقریبا هیچ حساسیت موثری نه در مسوولان و نه در خود مردم برای آمادگی و مقابله با این رخداد طبیعی دیده نشده است. در واقع باید گفت "زلزله" هنوز برای ما به "مساله" تبدیل نشده است. آن هم در شرایطی که خطرات و تلفات گسترده این حادثه طبیعی را بارها به چشم خود دیده ایم.نه مسوولان امر و نه مردم که بسیاری از آن ها به خصوص در شهرهای بزرگ مشغول ساخت و ساز هستند، نوعا توجهی به مقاوم بودن بنا و سازه های ساخته خود ندارند و مسوولان امر هم شاید به دلیل گستردگی حجم این تخلفات ناتوان از نظارت موثر در این زمینه هستند.به چرایی این امر پاسخ های مختلفی می توان داد که خلاصه آن ها شاید این باشد که ما ایرانیان چه شهروندان و چه سیاستمداران به دلایل فرهنگی و اجتماعی نگاه بلندت مدت یا حتی میان مدت هم نداریم و صرفا روز را می گذارانیم.یکی از پاسخ های مهمی که در بیان چرایی این امر می توان داد این است که ما ایرانیان از شهروندان گرفته تا سیاستمداران ناتوان از مواجهه "عقلانی" در برخورد با مسایل هستیم و مهمترین ویژگی در میان ویژگی های یک مواجهه عقلانی با مسایل و یافتن راه حل آن نیز "اولویت بندی" مسایل و اجماع و توافق بر سر آن و سپس آغاز کردن فرایند حل مساله از "کوچکترین" اقدامات به صورت تدریجی است.این نقص به خصوص در فضای سیاست یعنی میان اداره کنندگان جامعه به شکل آشکارتری قابل مشاهده است. با نیم نگاهی به فعالیت دولت های مختلف در کشور متوجه می شویم که علیرغم تمام شعارها و وعده های بزرگ که بعضا از حل مسایل داخلی نیز فراتر رفته و رفع مشکلات دنیا را نیز شامل شده، هنوز از هیچ کدام از مسایل بزرگ کشور به نحو قابل قبولی کاسته نشده و همچنان چرخه بی حاصل وعده ها و شعارها برقرار است. معلوم نیست چند سال دیگر باید بگذرد و چند زلزله بزرگ دیگر باید رخ بدهد که این اجماع در بین مردم و در بین سیاستمداران که وظیفه بسیج منابع کشور را بر عهده دارند ایجاد شود که زلزله یکی از مهمترین اولویت های کشور است که حتی حیات سیاسی و امنیتی را به مخاطره می اندازد.